یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

711 - چرکنویس ...

ای وای بر اون نوشته چرکنویسی که قرار نیست هیچوقت پابلیش بشه ، ای وای ....

710 - روزگار ...

1- خوبی خواننده نداشتن اینه که بعد یه مدت میای سر میزنی میبینی هیچ کی کامنت نگذاشته و راحت عذاب وجدان نمیگیری . 

2- رزومه فرستادن ادامه داره و هیچ خبری نیست ، یه کار اداری برام پیش اومده که باید بیام ایران براش فکر کنم مفید 9 روز می مونم اما بهتره بیام . حالا نمیدونم اگه کار بگیرم چکار کنم و اگه نگیرم چکار کنم ؟ :))))

3- کتاب خوندنم با سرعت حلزون ادامه داره و بقیه کارهای اداری و غیر اداری و پزشکی و تفریحی و غیره هم هست ، هر کاری انجام میدم باز یه کار جدید میاد تو ذهنم که اینو هم باید انجام بدم . راستش خاطره قبلی من از کار کردن تو کانادا این بود که وقتی میری سر کار میای مثل جنازه و فقط برای آشپزی و غیره فرصت داری ، البته من تو ایران هم بیشتر اوقات مثل جنازه میرسیدم خونه ولی خب امکانات ایران فرق داشت و فامیل کمک میکردن و این اواخر که اپلیکیشن خرید از دیجی کالا گرفته تا بقچه (برای نون ) و میوه سیتی ( برای خرید میوه و سبزیجات ) هم خیلی کار رو راحت کرده بود .

4- من مینویسم پس هستم :))) جوک خوبی بود . مثلا خواستم بگم مهم هستم 

روزگارتون خوش


راستی از لیست بلند بالای فیلم و کتابم 39 تاش رو تو کتابخونه اینجا پیدا کردم و فعلا گذاشتم تو save item  تا مثلا درس بخونم و اصلا هم دلم قیلی ویلی نمیره برای گرفتنشون 

709 - ,ادامه سریال و ...

1- اسباب کشی کردیم ، وسیله خریدیم و ... کلی کار دیگه . اینترنت نداشتیم و الان وصل شد خلاصه یه کم کارامون سبک شد . به طرز مسخره ای از دنبال کار رفتن طفره میرم و هنوز شروع نکردم . در ناخودآگاهم دلم نمیخواد برم سر کار و البته با پس اندازی که دارم نهایتا میتونم 4 ماه دووم بیارم پس بهتره کلاس بیخود نگذارم که نمیخوام برم سر کار  . 

2- بعد از وصل شدن اینترنت دوباره سریال دیدنم شروع شده و دارم ازش لذت میبرم و البته به خودم میگم که این یه جور تقویت قسمت شنیداری زبان انکلیسیه 



3- خب الان یک هفته گذشت و بسیار عادیه که با اخلاقی که من دارم ییهو هول کار نداشتن بیفته تو جونم و شروع کنم رزومه فرستادن . یه جا هم مصاحبه رفتم ولی جوابی فعلا نگرفتم . 

4- دیشب یه فیلم دیدم به اسم the accountant  که داستان یک مرد حسابداری بود که یه نوع خفیفی از اوتیسم داشت . بعد فیلم رفتم اسم سندرمش رو سرچ کردم و در موردش خوندم ولی خیلی ناراحت شدم . بگو مرض داری ؟ 

5- یه کتاب هم کتابخونه گرفتم باید شروع کنم به خوندن . تخصصیه  

708 - Grey's anatomy

1- تو نتفلیکس میچرخیدم رسیدم به سریال گری آناتومی ، هوس کردم ببینم . اپیزود اولش رو دیدم . مردیت برای دیدن یه جراحی مغز میره تو اتاق عمل و زیر ذره بین عمل رو میبینه وقتی میاد بیرون چشماش از حدود 40 ساعت بیخوابی و سر پا بودن قرمزه ولی لبخند از لبش دور نمیشه . جراح که میاد بیرون بهش میگه جراحی خوبی بود و من الان (high)  یا به قول خودمون نشئه هستم و نمیدونم چرا مردم مواد مصرف میکنن وقتی اینطوری میشه شد؟

2- نمیدونم چند بار اینطوری شدین ؟  من هر بار میرم طرح کتاب به قول خارجی ها (های ) میشم . بچه هام که از یه غذام تعریف میکنن باز های میشم . مدیرم که از کارم تعریف میکنه های میشم . وقتی یه مشکلی رو تو محل کارم حل میکنم های میشم . چقدر مخدر دور و برمون هست و خبر نداریم . 

3- دوستی داشتم که چند وقت بود باهاش تماس نداشتم . یه جوری انگار من همش باید بهش زنگ میزدم  .اون اصلا بهم زنگ نمیزد و چون این کار ادامه پیدا کرد منم دیگه بهش زنگ نزدم . وقتی اومدم کانادا (الان اون هم کاناداست ولی نه توی شهر ما ) بهش تکست دادم که شماره من اینه و به نظر میومد بی حوصله بودی ولی اگر حوصله داشتی با من تماس بگیر . اون هم تکست داد که نه من بی حوصله نبودم ولی تو زنگ میزدی و از مشکلات من میپرسیدی و من جواب میدادم ولی وقتی من ازت میپرسیدم جواب نمیدادی و حس کردم داره به شعورم توهین میشه !!!! پس تماسم رو باهات قطع کردم . منم با دوتا شاخ روی سرم بهش پیغام دادم اصلا متوجه همچین چیزی نشدم و اگر اینطوری بوده معذرت میخوام و بله بهتره تو راحت باشی . تمام و خلاص . حس بدی هم ندارم اون یه برداشت اشتباه کرده بود منم براش توضیح دادم که اشتباه کرده و بازم ازش عذر خواستم اما لزومی نداره دوستی به این شرایط ادامه پیدا کنه ...

4- از پیدا کردن دوست جدید فراری هستم . اصلا دلم نمیخواد با شخص جدیدی دوست بشم . بعضی از دوستای قدیم رو هم نمیخوام به هر قیمتی نگه دارم فکر کنم بزدوی حس میکنم توی یه جزیره بدون سکنه زندگی میکنه .

5- و امروز یک ماه از استعفام میگذره ... اتفاق خاصی نیفتاده تا وقتی ایران بودم که عین اسب میدویدم . اینجا بعضی روزها کار دارم و بعضی روزها نه ولی هنوز دنبال شغل نیستم . سنگینی سالها بی وقفه کار کردن روی شونه امه هنوز ...

بله 28 سال از اولین سالی که رفتم سر کار میگذره و حتی 18 سال بیمه ندارم . ما اینیم ..

707 - چند روز بعد از رسیدن به مقصد

-بدو بدو های قبل سفر تموم شد و بدو بدوهای بعد سفر شروع شد . بستن چمدون کابوس بدی بود و هنوز هم چمدونها رو کامل باز نکردم چون اینجا جا به اندازه کافی نیست و  باید بریم جای بزرگتر . سخت دنبال گرفتن گواهینامه هستم و بعد از اون هم باید ماشین بگیرم که به سبک اینور آبی ها Lease   میکنم . بعد هم خونه و وسایل جدید . وقتی خونه رو خوشگلش کردم بعد میرم دنبال کار . خیلی ساده است نه ؟ 

- الان تنها مشکلم سرما خوردگیه که بیحالم کرده ولی با پر رویی و البته بصورت ملایم دنبال کارهام هستم . 

 شاد باشین