یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۷ می

- ترم دخترم تموم شد و حالا به گشت و گذار میگذرونه و یه سفر هم میخواد بره و بعدش بر میگرده خونه . 

ملافه های تختش رو شستم و با کمک پسرم عوض کردیم . شامپوی اون رو خریدم و بقیه چیزها که می مونه برای نزدیک اومدنش .


- با پرستار بابا که حرف زده بودم قول داد برگرده بعد برنگشت . منم بهش زنگ میزدم و بر نمیداشت و من مستاصل شده بودم . بالاخره با خواهرم تماس گرفتم (قراردادش به نام خواهرم بود ) گفت من نگذاشتم برگرده !! چرا ؟ چون ایشون میخواد پدر و مادر من رو توی سن بالای ۸۰ سال تربیت کنه !!! منم کاری از دستم بر نمیومد تا اینکه بالاخره گفتم که برگشت . نمیدونم چقدر موند و باز رفت حالا بهش گفتن بره یا اینکه خودش رفت نمیدونم . منم دیگه بهش زنگ نزدم وقتی دیدم جواب منو نمیده. گشتم یه کمکی خانم پیدا کردم که احتمالا هفته دیگه بره اگه مامان و بابا خوششون اومد هفته ای دو روز بره کمک . از اون طرف مامان و بابا رو خواستم که برن پاسپورتشون رو تمدید کنن که ویزا بگیرن و بیان اینجا . البته بیشتر امیدوارم دیگه اسمشون امسال برای اقامت در بیاد که بتونن کامل بیان اینجا و خیالم راحت باشه . 


- به روش ترانه جان خواستم از دیتینگ بنویسم اما انگار سخته از وسطش نوشتن و باید از اولش نوشت . مخصوصا که برای من که نفر اولی که دیدم هنوز برام خاصه و دلم براش تنگ میشه و کسی مثل اون به دلم ننشسته . 

فقط اینو بگم که با توجه به اینکه در تورنتو ایرانی زیاد هست تقریبا همه کسانی که مچ شدم ایرانی بودن و تک و توک غیر ایرانی . پریشب با یه آقایی که اصلیتش پرتغالی بود چت میکردم . به نظر بد نبود تا اینکه جواب یکی از چتهای منو نداد . من گفتم خب یه کاری پیش اومده گرچه خودم این کارو نمیکنم و حتما عذر خواهی میکنم اگه بخوام وسط چت برم . بعد از ۲۴ ساعت دیدم باز نیومد یه عذر خواهی کنه و من اونجا unmatch   کردم . اگه کسی تو ۲۴ ساعت نمیتونه بیاد بگه ببخشید بدون خداحافظی رفتم آخه دلیلش مثلا این بود ، به درد من نمیخوره . 


- بهترین قسمت این روزها ورزش هست که با دوتا دوست ورزش میکنیم . خانمه همکارمه و آقاهه همسرشه . نه تنها آقا ، مربی خیلی خوبی هست و همه ورزش برای من مجانی  از آب در میاد ( بارها خواستم باهاشون حساب کنم ولی قبول نکردن ) بلکه بودن کنار این زوج که رابطه قشنگی دارن هم بهم انرژی میده . 


خوش باشین 

۳ می

- روزمره میاد و میره 

- دخترم در حال کارهای آخر ترم هست و به زحمت وقت گیر میاره یه تماسی میگیره . با توجه به اختلاف ساعتمون هم کار سخت تر میشه . دلخوشم به اینکه کمتر از یک ماه مونده به برگشتنش .

- تو این مدت یکبار بابا با پرستارش حرفش شد و اون قهر کرد رفت و من انقدر حرص و جوش خوردم تا اون برگشت .

- با توجه به اینکه ورزش میرم انتظار داشتم وزن کم کنم که اینطور نشده و مدت کمیه فستینگ رو دارم انجام میدم ببینم فایده ای داره البته ۱۲ ساعته است و همین هم به زور میتونم طاقت بیارم  مثلا الان حدود ۴ صبحه و من از حدود ۲ بیدارم و خیلی گرسنه ام شده رفتم یه دمنوش درست کردم و دارم میخورم . توی زمان فستینگ نوشیدنی های بدون کالری مجازه

- باید پورتفولیوم رو آپدیت کنم .

شاد باشین

۲۲ اپریل

والا از خودم شرمنده میشم وقتی میام مینویسم . آخه ماهی یکبار چیه خب اینم ننویس زن حسابی 

خیلی کارها کردم و خیلی بالا پایین داشتم اما الان بد نیستم و مهمترین کاری که تو این مدت کردم مرتب ورزش کردن بوده . خیلی حالم رو بهتر کرده و من رو از بدخوابی در آورده . 

چند وقت قبل یه مهمونی دعوت شدم . یه خانمی اونجا بود که فهمیدم چند سالی از من بزرگتره ولی پوستش خیلی خوب بود و اصلا نیفتاده بود . اونطوری هم نبود که بگم انقدر بوتاکس زده بودکه تکون نمیتونست بخوره و خودش یکهو یه مهمون دیگه رو نشون داد که پوست من هنر دست این آقای دکتره و وقتی ازش پرسیدم چکار کردین خیلی ساده و صمیمی برام توضیح داد که اینجا بوتاکس زدم اینجا فیلر زدم برای سیاهی زیر چشمام و اینجا فیلر زدم برای رفع خط خنده و ... البته وقتی هم از زندگیش گفت فهمیدم که زندگی کم بحران و آرومی داشته . 

خلاصه اینکه بدجور این قضیه رفت رو مخم و هفته پیش تلفن آقای دکتر رو گرفتم و رفتم پیشش و اونم یه کارهایی کرد . راستش با اینکه تازه یه روز ازش گذشته به نظرم خوبه (گفت بعد دو هفته نتیجه نهایی معلوم میشه ) ولی هنوز درد داره و بزرگترین مشکل هم اینه که چون آشنا بود روم نشد قبلش ازش قیمت بگیرم و هزینه اش برام خیلی زیاد بود . 

هنوز از کارم ناراحتم و عرضه ندارم کارم رو عوض کنم . 

همین 

۲۵ مارچ

سلام دیگه یادم نیست چی نوشتم و چی ننوشتم و الان هم به زحمت و یه دستی دارم تایپ میکنم چون یه دستم رو پنبه استونی گذاشتم و با فویل بستم که بتونم لاک ژل رو بردارم . در همین حین زنگ زدم به پرووایدر اینترنت که تا ماه قبل صورتحساب من ۶۷ دلار و خورده ای بود چرا یکو شده ۸۲ دلار و خورده ای ؟‌( این کار میکنن و خیلی ها توجه نمیکنن ) گفت تو یه تخفیف ۱۲ ماه داشتی و اون تموم شده ( کلاهبرداری جدید ) گفتم خب یه چیز دیگه پیدا کن ۸۲ دلار خیلی زیاده برام و اونم یه کم وقت گذاشت و گفت خب یه چیزی پیدا کردم و تو بجای ۸۲ دلار میتونی باز ۱۲ ماه دیگه ۴۱ دلار پرداخت کنی !!! خب اینم بد نبود . 

چند ماه پیش با یکی از همکارها که تفریبا تازه اومده بود حرف میزدم و اون گفت که تو آپارتمان زندگی میکنه ( به اصطلاح اینجا کاندو - آیارتمان بلند مرتبه ای که واحدهاش جداگونه به فروش میره و همه مالک هستن مگه کسی بخواد واحد خودش رو اجاره بده . این در مقابل رنتال هست که آپارتمان بلند مرتبه هست و تمامش متعلق به یک نفر یا یک شرکت هست و همه رو اجاره میده )  این آپارتمان ها همیشه اتاق ورزش دارن و منم گفتم کاش بیام اونجا با هم ورزش کنیم چون حق عضویت جیم های بیرون گرونه . اونم گفت آره در ضمن شوهر منم مربی ورزشه و من خیلی ذوق کردم ولی دیگه حرفی نزد و منم چیزی نگفتم . من رفتم ایران و برگشتم و همین همکارم بهم گفت از هفته دیگه میای ورزش کنیم ؟‌گفتم آره میخوای سه شنبه و پنجشنبه رو بگذاریم برای ورزش و گفت باشه . خلاصه ما رفتیم تو جیم خونشون و اونجا مت داشت پهن کردیم و اون رفت بالا و لباس عوض کرد و با شوهرش اومد . هیکل شوهرش معلوم بود ورزشکاره اما وقتی شروع کرد به ما ورزش دادن فهمیدم که مربی ورزشه واقعا و خیلی اصولی شروع کرد و برنامه رو پیش برد . خلاصه دو هفته از این قضیه میگذره و دو روز در هفته رفتیم اونجا  و ورزش کردیم ( پیلاتس ) و حسابی عرق ما رو درآورده و من که مدتها بود ورزش نکرده بودم حسابی خوش به حالم شده و البته درد عضله ها هم پدرم رو درآورده که اونم خوبه .

راستش نمیدونم برای جبرانش چکار باید براشون بکنم چون من تنها کاری که میکنم اینه که با همکارم که ماشین نداره میریم تا خونشون و سالن از اونهاست و معلم از اونها و من عملا فقط دارم استفاده میکنم ولی جمعه ای که گذشت بهم گفت مرسی که میای !!! من گفتم همه امکانات از شماست تشکرت برای چیه ؟ گفت تو باعث شدی برنامه ما منظم بشه !!! 

دیروزهم با همکارهای قدیمم برانچ پارتی داشتیم و خیلی  خیلی بهمون خوش گذشت .بودن با این همکارها که تبدیل به دوست صمیمیم شدن همیشه خوبه 

خیلی دلم میخواد مثل ترانه قشنگ از دیت رفتنم بنویسم اما برام سخته چون از اول ننوشتم و الان هی فلاش بک زدن برام آسون نیست ، شاید شروع کنم نمیدونم 

 

۱۸ مارچ

میدونین چرا اومدم بنویسم ؟ چون باید درس بخونم و آدم دنبال هر بهانه ای میگرده که درس نخونه و اومدم اینجا بنویسم 


حال و هوای ایران قشنگ بود ، شاید نصف خانمها روسری نداشتن تازه بعضیها حتی روسری روی شونه شون هم نبود و مانتو هم نپوشیده بودن . چیز دیگه ای که متوجه شدم سالها بود ندیده بودم سیگار کشیدن خانمها بود که این دفعه میشد دید . قیمتها وحشتناک بود و زمانی که من اونجا بودم دلار در بالاترین قیمت کل تاریخ بود و بله درست حدس زدین همون زمان من مقداری دلار خریدم  . به خاطر شرایط بابا اصلا برنامه ای برای دیدن کسی نگذاشتم و وقتی که پرستار اومد و بابا یه کم بهتر شد با چند تا دوستام قرار سریعی گذاشتم و دیدمشون . 

توی یکی از این قرارها توی کافی شاپ که نشسته بودیم یه خانم تنها نشسته بود که حلقه دستش بود و بعد یه آقایی که اونم حلقه دستش بود اومد و روبوسی کردن و پشت به همه و خیلی چیک تو چیک نشستن و تمام مدت دست هم رو گرفته بودن . دوستام که به موضوع اشاره کردن گفتم ایشالا که گربه است .

خریدی نکردم ولی خواهرم همیشه یه مقدار لباس و غیره برام توی یک سال گذشته اش خریده اونا رو آوردم و هر چی تونستم از وسایلی که هنوز تو خونه مامان و بابا دارم جمع کردم از جمله ۳ تا تابلوی نقاشی و آوردم .

یه کابوسی که از زمان رفتن با من بود وقت برگشتن بود . پارسال رفتم وارد فرودگاه بین المللی بشم خانمه موقع بازرسی جوری دست به بدن من زد که حا تهوع بهم دست داد انگار یه مریض جنسی بهم دست زده بعد هم گفت پریودی ؟ وقتی گفتم بله گفت باید توی شورتت رو ببینم . بله درست خوندین 

منم که زمان اومدن به ایران پرواز از دست داده بودم جرات نکردم چیزی بگم ولی حالم خیلی بد شد . امسال که اومدم برم از پلیس مرده پرسیدم شما تو قسمت مردونه از اون گیتها دارین من بیام از اونحا رد بشم خانمها دست به بدنم نزنن گفت نه خانم ما امکانات فرودگاههای خارجی رو نداریم . زیر لب گفتم ولی شوکر رو دارین .رفتم قسمت زنونه و نمیدونم چه حالی بودم و فقط میگفتم به من دست نزنین به من دست نزنین که خانمه گفت چرا اینطوری هستی ؟ داری میلرزی ! گفتم من از پارسال حالم بده به من دست نزنین . خلاصه خانمه یه کم فقط لباسهام رو جوری که دستش به تنم نخوره لمس کرد و گذاشت برم و کاملا معلوم بود از دیدن من با اون حال وحشت کرده . آخه کثافتا این چه نونیه خونه میبرین که باید دست بمالین به تن همه ؟‌

اما کار اینجا تموم نشد . دم گیت لوفتانزا یه لوله مقوایی که دوتا نقاشیم توش بود رو بهشون نشون دادم و گفتم اشکالی که نداره اینو ببرم تو هواپیما ؟ گفتن نه . ولی تو گیت بعدی که مال سپاه بود یکی از اون زنهایی که پوست سیاه چرک مثل روحشون دارن بهم پیله کرد که اینو نمیتونی ببری تو هواپیما . کفتم من از لوفتانزا پرسیدم گفته میشه گفت نه نمیشه . منم نقاشی ها رو درآوردم و لوله رو پرت کردم سمتشون . با یه قیافه ای که تو اصلا ارزش نداری که باهات بحث کنم . 

رفتم دم گیت به کسی که کارت پرواز رو چک میکرد گفتم حالا من با دوتا نقاشی که یه نوار چسب هم دورشون نیست چکار کنم تا تورنتو ؟ سه تا پرواز دارم تا اونجا . اونا یه چسب دادن زدم دورش و گفتن بسپرش به مهماندار میگذاره جای امن و همین کارو کردم و به سلامت رسوندمشون . خلاصه نمیگذارن خاطره تلخ برای آدم درست نشه . 

برخلاف انتظارم تو فرودگاه هم ملت بدون روسری بودن و من که گرمم بود مانتوی ضخیمی که داشتم رو در آوردم و روسریم هم روی دوشم بود تمام مدت . توی هواپیما هم که همیشه نرسیده ملت کشف حجاب میکردن . 

خورد و خاکشیر رسیدم ایران ( ایران چیه ؟ کانادا !!!) و دوش گرفتم و رفتم تو تختم و خوابم برد و تاریک شد . بعد پسرم که اومد بیدارم کنه برای شام دیدم یه آقایی هست کلی هول کردم که بابا پا شده خودش راه افتاده ! 

دیگه تلاشهای من برای نرفتن سر درس ته کشید و چیزی ندارم بنویسم