- بعد از خبر سقوط هواپیما هنوز آدم قبلی نشدم . یعنی سقوط یه طرف وقتی فهمیدم با موشک مهندم شده خیلی حال و روز بدی پیدا کردم و هنوز حالم درست نشده . البته مدتیه که همش خبرهای بد میشنویم و دیگه واقعا همش تلخه
- توی ماشین و موقع رانندگی کتاب گوش میدم و حس خوبی داره که از وقتم خوب استفاده میکنم . کتاب قبلیم ایران جامعه کوتاه مدت بود که در حقیقت چند تا مقاله است و زود تموم شدالبته قبلش کتاب انسان خردمند رو چون نمیشد از سایتهای ایرانی خرید به طور غیر قانونی دانلود کردم و گوش دادم که خیلی خیلی لذت بردم ازش . حالا کتاب ایران بین دو انقلاب رو خریدم و دارم گوش میدم و خب تاریخ ایران بین انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷هست .
- با دوستم تماس گرفتم و گفتم ما میگیم چه نسل بدبختی بودیم توی این برحه زمانی ایران اما من هر چی تاریخ میخوانم حتی یک برحه خوب و افتخار آمیز نداشتم . میگن که زمان کوروش خوب بوده که نمیشه اعتماد داشت که واقعا اطلاعات درستی از اون موقع به دست ما رسیده باشه بعد هم ۲۵۰۰ سال پیش به ما چه ؟ یعنی هر زمانی رو توی تاریخ بررسی میکنی یه فضاحتی توش بوده . باجهایی که قاجار به روسیه و انگلیس میدادن ُ جنگ در زمان رضا شاه ُ کودتای ۲۸ مرداد و این ۴۰ ساله اخیر رو هم که داریم میبینیم . یعنی واقعا به چه چیزی تو تاریخمون مینازیم ؟ خیلی حالم گرفته است .
- شرکت خوبه و مدت آزمایشیم تموم شد و تقریبا حقوقم رو ۱۰ درصد اضافه کردند و بیمه تکمیلی رو هم برقرار کردند که در اولین فرصت باید یه دندونپزشکی برم که یکهو گرفتار نشم . کارش خوبه ولی داره یه مقدار پر فشار میشه و منم اضظراب میگیرم این طور موارد ولی چاره ای نیست .
- کلی هم فیلم دیدم این مدت . یکی از مهم ترینهاش فیلمی بود به اسم post با بازی مریل استریپ و تام هنکس که در سالهای ریاست جمهوری نیکسون میگذره و این دو نفر صاحب و سردبیر روزنامه واشنگتن پست هستن و به اسنادی از جنگ ویتنام دست پیدا میکنن که نشون میداده امریکا میدونسته اون جنگ رو نمیبره اما جنگ رو ادامه داده و بعد از چاپ این مطالب دولت ازشون شکایت میکنه که نباید اسناد سری من رو چاپ میکردین و کلی دادگاه میرن اما در نهایت قاضی ها اعلام مینن که روزنامه باید در خدمت مردم باشه نه دولت و اونها رو تبریه میکنه و اینجا بود که برای بار هزارم فهمیدم قوه قضاییه باید مستقل باشه تا کسی جرات نکنه خلاف قانون عمل کنه . دیشب هم فیلم contagion رو دیدم که در مورد یه ویروس مرگبار و به شدت مسری بود که از هنگ کنک شروع شد و منشا اون هم خفاش بود . فیلم ساخته سال ۲۰۱۱ میلای بود و تشابهش با ویروس کرونا خیلی عجیب بود . فیلم خوش ساختی با کلی هنرپیشه معروف بود و به دیدنش می ارزید .
خوب باشین
- سقوط هواپیما یه خبر خیلی بد بود . حال همه گرفته شد . خیلی اعصابمون خورد بود شایعه های زیادی شنیده میشد . به همکارهای ایرانیم میگفتم بابا این چیزی نیست که بشه لاپوشونی کرد ُ جعبه سیاه هست و پای یه شرکت غیر ایرانی وسطه . اگه هواپیما نقص فنی داشته سهام اون شرکت سقوط میکنه و بدبخت میشن و تازه باید کلی غرامت بدن . اگر ایران حمله کرده هم ایران باید غرامت بده و الان توی دنیا کسی از پول نمیگذره و حتما ته و توش رو در میارن .
- یکی از همکارهام دو تا پسر کوچیک داره ُ ۴ ساله و ۲ ساله . یه بار گفت بزرگه کوچیکه رو میزنه و ما خیلی ناراحت میشیم . همون روز رفته بودم توی یه مغازه ای که خرت و پرت داره و دوتا بسته ماژیک خریدم و بردم براش گفتم اینا رو بده بهشون و بگو چون برادرهای خوبی هستین و دعوا نمیکنین همکارم براتون جایزه خریده . با خانم همکارم تو اینستا گرام لینک هستیم و خانمش برداشت صدای پسر بزرگه رو ضبط کرده بود که داشت از من تشکر میکرد و تو اینستا برام فرستاد . پسرش هم تشکر کرده بود و هم گفت من دوو (man doo) که من قبلا از پدرشون شنیده بودم که دوو یعنی دوستت دارم و وقتی اینو شنیدم کاملا پس افتادم .
- همکار شرکت قبلیم خیلی خوبه و باهم تماس داریم . جمعه شب بهش پیغام دادم که ممکنه یه مدت زیاد از من خبری نشه و نگران نشو اما خب یه پسر خیلی !!! جوون برام پیغام فرستاده و گفته دوستم داره و من سرم گرم میشه . اون آنلاین نبود و من گوشی رو گذاشتم و رفتم و وقتی برگشتم خبر دادن که نیروهای مسلح اعلام کرده کار ما بوده که حال و روزم خیلی بد شد و دوستم که از لحنم فهمیده بود موضوغ چیه ایموجی خنده گذاشت که فقط براش نوشتم خبر رو شنیدم و حال هیچی رو ندارم .
- چه روزهایی رو گذروندم و چقدر حال و روزم بد بود و نمیدونم به خانواده های اون بیچاره ها چی گذشته ولی واقعا خدا برای کسی نیاره
- هنوز به حال اول برنگشتم . امروز رفتم صفحه انجمن معماران اونتاریو رو ببینم که دیدم عکس یه خانم ایرانی با دوتا بچه اش رو گذاشتن که بیچاره رجیستر هم شده بود و توی هواپیما بوده . از طرف آموزش و پرورش دعوتمون کردن به مراسم یادبود و خلاصه رد این فاجعه رو دایم میبینیم و غصه میخوریم .
- چقدر ظلم ممکنه توی یه کشور وجود داشته باشه ؟
- اول از آخر بگم که اینقدر خبر بد از ایران میاد که نمیگذاره یه کم از انقباض در بیایم . حالم خیلی گرفته است . قبلا خبرها در حد سایتها و گروههای ایرانی بود اما از کشته شدن سلیمانی به بعد رادیوی کانادا هم که تو شرکت برای پخش موزیک روشنه این خبرها رو میگه . ترور فرمانده سپاه ُ بعد حمله موشکی ایران و بعد سقوط هواپیما .
- متولد شدن در خاورمیانه تلخی بی پایانی با خودش میاره . از اون تلخی ها که به قول مادرم ؛ ماما میاره و مرده شور میبره ؛
- و هر روز تنمون میلرزه چه در ایران باشیم و چه نباشیم
- تنبلی و فیلم ها باشه برای بعدا
- خب کریسمس اومد و رفت . یه مقدار کادو دادیم و گرفتیم و خوب بود . بهترینش دختر همسایه بود که براش یه عروسک میومون گرفته بودم و صبح روز کریسمس مادرش عکسش رو با عروسکه برام فرستاد و قیافه خندون دختره انقدر قشنگ بود که کلی حالم رو خوب کرد . لابد فکر میکنین دختره کم اسباب بازی داره که ذوق کرد وباید بهتون بگم خونشون عین مغازه اسباب بازی فروشیه و من یک بار که رفتم دهنم باز موند از مقدار اسباب بازی ای که فقط توی طبقه پایین بود حالا توی اتاقش چقدر داره خدا میدونه .
- کلی چیز هی میاد تو ذهنم که بنویسم و همش به خودم میگم برم تو وبلاگم بنویسم ولی میام اینجا یادم میره
- آهان بعد از اعتیادم به اینستا و تلگرام و واتس اپ که نتونستم ترکشون کنم بالاخره مقاومتم شکست و معتاد به توییتر شدم . من مارال هستم یک مسافر
- نهار روز قبل کریسمس که شرکت دعوت کرده بود جاتون خالی رفتیم و با همکارها معاشرت کردیم و تازه فهمیدم اون آقای دیگه ای که تو شرکت هست اهل بنگلادشه . جالب اینحاست که ازش پرسیدم اهل کجایی ؟ گفت یه کشوری تو آسیا نزدیک هند و ... همینطور داشت توضیح میداد و منم قیافه ام عین علامت سوال بود که این کدوم کشور ناشناخته تو آسیاست که گفت اسمش بنگلادشه !!!! گفتم تو اینقدر توضیح داشتی در مورد بنگلادش میدادی ؟ گفت آره خب مردم نمیشناسنش !! گفتم همه میشناسن مگه میشه ندونیم بنگلادش کدوم کشوره ؟ گفت باور کن یه همکار داشتم بعد یک سال همکاری ازم میپرسید شما تو هند این کارو میکنین ؟!!! ظاهرا آمریکای شمالیها خیلی اطلاعات عمومیشون کمه و مخصوصا جغرافیاشون هم ضعیفه .
- اون همکارمون هم که اهل برزیل هست گفت آره منم به هر کی میگم مکزیکی برزیلی هستم شروع میکنه باهام اسپانیش حرف میزنه ولی ما پرتغالی حرف میزنیم . گفتم منم نمیدونستم زبانتون چیه و ممکنه در حد زبان رو آدم اطلاعات نداشته باشه . همونطور که خیلیها تصور میکنن ایرانیها عربی حرف میزنن چون توی خاورمیانه بیشتریها عربی حرف میزنن ولی ایران نه .
- روز اول تعطیلات بیشتر به استراحت گذشت و از امروز به بعد برنامه مدون و مفصلی برای معاشرت دارم و خیلی هیجان زده ام . راستش معاشرتم در یک سال و نیم اخیر در مینیمم ممکنه بوده و تازه دارم کم کم خودمو پیدا میکنم .
- امروز به یه جایی دعوتیم یه از روی گوگل حدود یک ساعت رانندگی باید بکنم تا برسم بهش که تجربه نشون میده حتما مسافت بیشتر از اینهاست . دوتا شهر اونطرف تر از ما به اسم اوکویل داریم میرم . خونه یه دوست بسیار عزیز و قدیمی .
- فردا صبح هم صبحونه مهمون دعوت کردم و خیلی خوشحالم که همکارهای شرکت قبلی رو میبینم . مدت کمی باهاشون همکار بودم اما ارتباط خیلی خوبی ایجاد کردیم و خیلی خوشحالم که با این آدمهای به این خوبی آشنا شدم .
-همکارهای این شرکت هم خوبن ولی دوتا همکار ایرانیم دوتا آقا هستن و خیلی کوچیکتر از من هستن با بچه های کوچیک که دغدغه های متفاوتی دارن اما همکارهای قبلی دوتا خانم تفریبا همسن خودم هستن و باهاشون بیشتر جور شدم .
- شب کریسمس ماشین رو برداشتیم و رفتیم خونه هایی که برای کریسمس چراغونی کردن رو ببینیم . همینطور توی کوچه ها میچرخیدیم و نگاه میکردیم بعد هم اومدیم خونه و فیلمی از دکتر سوز دیدیم به اسم how Grinch stole Christmas و اینجوری خودمونو تو حال و هوای کریسمس گذاشتیم .
آخی دلم باز شد اینجا نوشتم . باید بیشتر بنویسم . نوشتم خوب است .
قربانتون
- خب من به لاک علاقه دارم . البته از اول نداشتم ولی تازگیها علاقه پیدا کردم ولی برای خیلی سخته زدنش . راستش زدنش سخت نیست . اینکه باید بعدش نیم ساعت بی حرکت یه جا بشینم عذاب آوره اما از وقتی این سری اومدم کانادا یه اتفاقی میفته که مجبورم لاک بزنم . ناخونام به طرز عجیبی میشکنه . یعنی لازم نیست بلند باشه تا بشکنه حتی اگه از ته هم بگیرمشون به محض اینکه به جایی بخوره از وسط هم میشکنه . این شکستن به صورت یه خط روش باقی می مونه و وقتی اون قسمت بلند میشه میاد جلو لب پر میشه و از گوشه اش میشکنه و خلاصه بلای بدی سرم میاره . وقتی لاک میزنم این اتفاق نمیفته و بین این لاک زدن تا لاک بعدی که پاکش میکنم میبینم ناخونام سالم هستن . البته اینو هم بگم که من خیلی خوب لاک میزنم و اگه همون ۱۰ دقیقه اول بتونم سر جام بند بشم و گند نزنم بهش لاکهام نزدیک یک هفته سالم می مونن و راحتم .
- دیروز پروژه کلاسم رو به نحو کاملا نامطلوب خودم تحویل دادم و از اینکه خوب نبود ناراحتم ولی از اینکه تموم شد خوشحالم و یه باری از روی دوشم برداشته شد . البته بازم باید کلاس برم ولی خب تا شروع ترم جدید یه نفسی میکشم .
- شرکت خوبه و به کوب دارم کار میکنم ولی کارش خوبه و راضی هستم خدا رو شکر .
سلامت باشین