یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

22 فوریه 2025

- هفته ای که گذشت معمولی بود نه سخت و نه آسون غیر از اینکه برف و سرما  امون همه رو برید و واقعا کلافه شدیم . فعلا تموم شده و برای چند روز آینده پیش بینی ای نشده که برف میاد و واقعا جا هم نیست برای برف جدید ! عرض خیابونهای اصلی و فرعی کم شده چون برفها رو ریختن اونجا و وقتی میخوایم از خونه در بیام انقدر دو طرف پر برفه که نمیتونیم ببینیم آیا ماشینی داره میاد یا نه و همینطوری میریم . 

- چند روز پیش که رفتم اون شعبه اصلی شرکت خب همه میومدن و بهم تبریک میگفتن و حرف میزدیم فهمیدم که شرکت پول ثبت نام امتحان رو حالا که قبول شدم بهم میده و این یعنی عالللللی شد چون 980 دلار پول بی زبون داده بودم که اصلا فکر نمیکردم شرکت بهم بده . ما سالی هم یه کم بیشتر از 1000 دلار باید برای عضویت در انجمنمون بدیم که خیلی زیاده و خوشبختانه از این به بعد اون رو هم شرکت میده . همه میگن تو که بهت ایراد نمیگیرن وقتی میری شعبه نزدیک شرکت پس برای چی باز هفته ای یکبار میری شعبه اصلی ؟ بفرما همین دیروز رفتنم بین 1000 تا 2000 دلار به نفعم شده .

- اون روزی که خواستم برم شعبه اصلی شب قبلش به همکارم پیغام دادم که فردا نهار نیار بریم بیرون (همون که با هم درس خوندیم ولی 2 تا از امتحانها رو قبول نشد) . یه رستوران انتخاب کردیم و ظهر رفتیم و وقت سفارش باید پول میدادیم و وقتی اون خواست پول بده من نگذاشتم و گفتم مهمون منی گفت چرا ؟ گفتم شیرینی قبولی و سال دیگه هم تو به من شیرینی بده .خوشحال شد  و رفتیم نشستم و کلی حرف زدیم . خوشبختانه روحیه اش بهتر بود و گفتم خودت شرایط زندگیت رو بهتر میدونی ولی نظر من اینه که امتحان سال آینده رو ثبت نام کن . اگر فوقش نخواستی امتحان بدی نزدیک امتحان میتونی کنسل کنی و 75 درصد پول رو بهت برمیگردونن . ولی سعیت رو بکن . گفت راست میگی احتمالا اینکارو میکنم . یک سری پرینت هم از یه هندبوک گرفته بودم که فقط تو اینترنت هست و قابل خریدن نیست اون رو هم برای یکی دیگه از همکارها بردم که از روش بخونه . یه کلاسور هم داشتم که نکته نوشته بودم توش اون رو هم برای همین همکارم بردم که برای سال دیگه استفاده کنه البته گفتم که بعد از امتحان اینو ازت پس میگیرم ، دوست دارم نوت های خودم رو داشته باشم . دو جلد بیلدینگ کدم رو هم میدم به یکی دیگه . خلاصه در طبق اخلاص 

- در مورد دیتینگ براتون سوال پیش اومده بود که باید بگم علی و محمد اصلا جزو آپشنها نیستن و من میخوام به دیتنگ ادامه بدم اما نمیدونم کی شروع کنم . کار بسیار سختیه و وقت و فکر زیادی میبره و الان ذهنم آمادگیش رو نداره ولی یه برنامه ای هفته آینده هست که نمیشه گفت دیتینگ ولی میرم و میام و براتون تعریف میکنم . 

- از وقتی از ایران اومدم انگار مامان و بابام طاقت دوریشون کم شده و دم به دقیقه باهام تماس میگیرن . میدونم تنهان ولی واقعا دلم میخواست شرایط منو هم درک کنن . مثلا چند روز پیش به مامانم گفته بودم یه مدرکی برام بفرسته و  صبح زود داشتم می رفتم شعبه اصلی شرکت ( نسبتا دوره و اگه صبح خیلی زود برم که اصلا ترافیک نباشه 40 دقیقه رانندگی دارم ) و وسط رانندگی 5 بار پشت هم مامانم زنگ زد و به شدت حواس منو پرت کرد و چون همش دارم از بزرگراه میره نمیشد جواب بدم چون حواسم باید شیش دونگ به رانندگیم میبود . بعد رسیدم تو پارکینگ شرکت بهشون زنگ زدم که چی شده ؟ گفت هیچی فقط خواستم بگم مدارک رو فرستادم! گفتم منم داشتم رانندگی میکردم . نمیکنن یه بار زنگ بزنن و نیم ساعت فرجه بدن تا آدم خودش بهشون زنگ بزنه . برای دوران پیری خودم نگرانم که قابلیت های ذهنیم رو از دست میدم و نمیدونم چقدر قابل تحملم برای بچه هام . به هر حال نمیشه انکار کرد که اونا این کارها نه برای عذاب دادن من بلکه از روی نادونی میکنن و ذهنشون یاری نمیکنه که شرایط رو تطبیق بدن . 


خوب باشین 

نظرات 1 + ارسال نظر
لیدا شنبه 4 اسفند 1403 ساعت 13:46

اینو میگن از تو حرکت از خدا برکت،آفرین داری،
اما در مورد مامان ها،منم مثل تو،گاهی تو جادم پشت سر هم زنگ میزنه که کلافم میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد