ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میگن بی خبری و خوش خبری ، درسته ؟ یعنی اگه از کسی خبر نداری حتما حالش خوبه . ولی فکر نمیکنم اینطور باشه . هویجوری
کتاب سمفونی مردگان رو شروع کردم . یه مقداریش رو خوندم ولی راستش خیلی از قلمش خوشم نیومد تمومش میکنم ببینم چطوره . راستش یه جایی بودم نزدیک یک ساعت بیکار بودم دیدم توی فیدیبو اینو دارم و دنیای سوفی . اینو شروع کردم .
کار توی شرکت زیاده و بعضی اوقات وحشتناک میشه نه از زیادی کار ، انقدر کارهای مختلف از پروژه های مختلف ارجاع میشه کلی از انرژیم برای سوئیچ کردن بین کارها تلف میشه ، البته یه جورایی هم عادت کردم . اما فکر میکنم یه مقداری هم کم انرژی هستم . هفته گذشته یه مشکلی داشتم دو روز نرفتم سر کار فکر کردم برام خوبه اما بعدش یک اتفاقهایی افتاد که تخلیه انرژی شدم . نمیدونم چرا فکر میکنم ضعیف شدم مخصوصا از نظر روحی . با یک اتفاق انرژیم از دست میره . این قضیه از سالها پیش برام شروع شد . پسرم از بچگی یه مشکلاتی داشت یه وقتهایی که لج میکرد یه کارهای غیر عادی میکرد . اوایل یه جورهایی مقاومت میکردم بعدش کم کم متوجه شدیم توی یه حمله عصبی از رفتارهاش که قرار میگیرم یکهو دست و پام شل میشه و چشمام سیاهی میره انگار تمام انرژیم تخلیه میشه . نمیدونم این مشکل متداولی هست یا نه چیزی در موردش نشنیدم .
دخترم هوس کرده عید بریم شیراز ، من که حالش رو ندارم ولی واقعا دلم میخواد اون خوشحال باشه .