ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
- سالی که برای کنکور درس میخوندم خونه مون دو طبقه بود . آشپزخونه و هال و پذیرایی ، یه حموم و دستشویی و یه اتاق کوچیک طبقه پایین بود . اتاق خوابها و یه آشپزخونه و یه حموم و دستشویی هم طبقه بالا بود . در حقیقت دو تا خونه بود اما یه طبقه اش برای ما کم بود هر دوش رو استفاده میکردیم . شبها قشنگ در طبقه پایین که کاملا جدا بود قفل میشد و همه میومدیم بالا میخوابیدیم . خونه قدیمی بود و یه بخاری پیزوری توی هال بود و برای اینکه اتاقها سرد نشن باید همه درهای اتاقها رو باز میگذاشتیم تا گرما از هال بیاد تو اتاق .
میز تحریر من دم پنجره کشویی بود که حسابی درزش باز بود و هوای سرد میومد تو . منم که شب خیلی بیدار مینشستم برای درس خوندن چیزی جز آب برای خوردن نداشتم و منبع گرمای اصلیم هم چراغ مطالعه ام بود :) لامپ تنگستنی نمیدونم 60 یا 40 به چراغ مطالعه بود و داغ میکرد و منم دست راستم روی چراغ مطالعه بود و با دست چپ ریاضی حل میکردم و هر وقت هم خوابم میگرفت یه لیوان آب میخوردم ....
توی این خونه جدید فورا برای خودم یه گوشه رو به عنوان محل کار درست کردم . یه میز خیلی ساده ، یه صندلی از میز نهار خوری قرض گرفتم و یک کشو هم خریدم . چراغ مطالعه هم خریدم و خیلی قشنگه اما بارها ناخودآگاه بهش دست زدم و دیدم گرم نیست
اکهی
میخوام ...ولی یادم میره...سپاس از یاد آوریت
چقدر من دنبال یه گوشه دنج واسه درس خوندن بودم تو دوران تحصیلم. اون خاطرات تداعی شد برام.
وای نمیدونی منم توی اتاق خودم ، شب که همه خوابیده بودن تو سکوت مطلق درس میخوندم و چقدر تمرکزم رو میبرد بالا
ادم هیچوقت گذشته خودش فراموش نمیکنه
ولی من میترسم داره سنم میره بالا
این مساله ای هست که تو ایران پیش میاد . اگه بترسی ممکنه پات تو چاله بیفته . چشمات رو باز کن ولی عجله نه :)
ممنون که هنوز میای و بهم سر میزنی.
سعی کن نوشتن رو جدی پیگیری کنی و رمان بنویسی یا حتی داستان کوتاه تواناییش رو داری شک نکن
نوشتن یکی از علاقه هام هست ولی شاید بعد از بازنشستگی این کارو بکنم . اصلا وقتش رو ندارم . ممنونم