ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- هفته خوبی نداشتم . حتی نمیدونم چرا . حالا مینویسم شاید توش یه چیزهایی دراومد .
- سه شنبه رفتیم بازدید سایت و خب من خیلی خوشحال بودم که باز یک قدم به رجیستر شدن نزدیک میشم . کانکس این سایت دورتر از محل کارگاه هست و طبق قوانین باید رفت کانکس و به قول خودشون sign in کرد و بعد رفت به محل کارگاه . برگشتنه هم باید برگشت به کانکس و sign out کرد و بعد میشه رفت بیرون . خود کارگاه هم جایی برای پارک ماشین نداره بنابراین با ماشین میریم جایی که کانکس هست و بعد پیاده میریم کارگاه . توی این راه من شروع کردم با همکارم صحبت کردن که از شرایط پروژه هایی که توشون هستیم حرف میزدیم چون در کل شرایط شرکت خوب نیست و انگار خیلی پروژه ها کم شده و همکارها نگران هستن . بعد بهش گفتم میدونم همه نگران هستن مثلا وقتی شنیدم که مینا رو لی آف کردن خیلی نارحت شدم . نمیدونم کارش چطور بود ولی انقدر دختر خوش رو و با محبتی بود که ناراحت شدم وقتی فهمیدم لی آف شده . این همکارم گفت آره اون که قبل بود این هفته هم شیزا لی آف شد ! من گفتم چی ؟ لی آف شد ؟ گفت آره نمیدونستی ؟ و من نمیدونستم و البته خیلی ناراحت شدم . شیزا همکاری بود که با هم درس میخوندیم برای امتحان و من برای قبولیم بهش مدیونم چون واقعا من رو هول میداد و انگار مثل یه فشار بود برام که هی میگفت فلان ساعت آنلاین بشیم با هم تست بزنیم فلان مبحث رو بخونیم تا اون موقع و ... راستش اون هم میگفت درس خوندنش رو مدیون منه چون تقریبا تمام منابعی که داشتیم مال من بود و من طی سالها از این طرف و اون طرف جمع کرده بودم و آرشیو خوبی شده بود که کمتر کسی داشت .به هر حال اون سابقه اش از من کمتر بود و انگار روش تست زدنش هم زیاد خوب نبود و متاسفانه دوتا امتحانش رو قبول نشد و همون هم خیلی روحیه اش رو خراب کرد و حالا هم که لی آف شد . خیلی ناراحتش شدم ولی فقط بهش تکست زدم که خیلی متاسفم و هر وقت روحیه ات بهت اجازه میداد بهم زنگ بزن . خوشبختانه یکی از دوستام تونست ریفرش کنه به شرکت خودشون برای کار و حالا باید ببینیم چی میشه .
- روزهای دیگه هفته به شدت شلوغ و پر کار بود و فقط یک روز بعد کار رفتم به خونه جدید دوستم که نسبتا هم از من دور بود سر زدم که برای یه تغییر کوچیک بهش ایده بدم و خیلی خسته ام کرد . روزهای دیگه هم همش بعد کار یا خرید ، یا ورزش یا کارهای خونه .
- دیت کردن که وقت گیر و اعصاب خورد کنه مخصوصا اونهایی که فیک هستن و بعد از یکی دو روز چت کردن میگن که ما الان تو ماموریت هستیم و بزدوی میایم تورنتو و نه حاضرن ویدیو کال کنن و نه حرف درست و حسابی میزنن و فقط اظهار علاقه های فیک میکنن که با صد من عسل به آدم نمیچسبه . یکیشون که همین دیروز بلاک کردم اومد از خودش عکس بفرسته جلوی یه قایق تفریحی ایستاده بود . گفتم چه قشنگ اینجا کجاست ؟ گفت این قایق تفریحی منه ! نکشیمون بچه پولدار ! نمیکنن حداقل برن دنبال یه دختر جوون که تجربه نداشته باشه و گول بخوره . حالا قصدشون چیه نمیدونم . احتمالا بعد یه مدتی تقاضای پول میکنن .
- کسی رو بعد از آدریان ندیدم و گلی که اون برام گرفته بود خشک شده و نگهش داشتم انقدر که دوستش داشتم . احتمالا عصری میرم یک نفر رو میبینم .
- موهام رو کوتاه کردم و حس میکنم زیادی کوتاه کردم ولی مشکلی ندارم باهاش چون موهای من سریع بلند میشه .
- مهلت ارسال فایل مالیاتی هست و فردا میرم پیش حسابدارم تا ببینم چی میشه .
- بعد از اتفاقی که برای شیزا افتاد رفتم پیش یکی از همکارهای ایرانیم . یه خانم بسیار مثبت و مهربون که با شیزا توی یک پروژه بود . اونم گفت که احتمالا در خطره و باید دنبال کار باشه . بعد بهش گفتم من الان حس بدی برای شیزا دارم ولی یه فکر هم در مورد خودم افتاده تو سرم . من مدتها بود که فکر میکردم آدم بدشانسی هستم و واقعا هم اتفاقاتی بدی برام میافتاد ولی الان که نگاه میکنم میبینم اومدم توی این شرکت و اتفاقا توی پروژه ای افتادم که احتمال زیاد پروژه من برای چند سال وجود داره و این میتونه به کارم اطمینان بده . بعد توی این شرکت با شیزا آشنا شدم که موتور محرکه خوبی بود برای درس خوندنم و اینم شانس دومی بود که آوردم . احساس بدی دارم و انگار آدم ناشکری هستم . باید بیشتر از این قدر دان و شکر گذار باشم .
- ساخت دیوار حائل و جدولهای حیاط تموم شد و آسفالتش رو هم برداشتن . گفتن دوشنبه میان بتن پد بتنی انباری رو میریزن و دو هفته دیگه هم آسفالت میکنن . تنها مشکل اینه که وقتی آسفالت ریختن تا 4 روز نباید با ماشین برم روش که با همسایه مون صحبت کردم ماشین رو شب بگذارم توی درایو وی اونها چون ساعت 2 تا 6 صبح پارک کردن ماشین توی خیابونها ما ممنوعه .
- اون دوتا پروژه ای که حسابی روش تنبلی میکردم رو استارت زدم ولی بلافاصله کارفرما گفت میخواد یه تغییری روش بده و این بهانه خوبی برای عقب موندنم بهم داد . بفرما اینم یه شانس دیگه که آوردم
- اگه اون مشکل قانونیم هم حل بشه و یه پارتنر خوب هم پیدا کنم دیگه فعلا دشواری ندارم
- باید بیشترشکر گذار باشم
در رابطه با کامنت قبلیم،حق با توئه مارال جان
لطف داری ، واقعا فکر میکنم درست و غلطی وجود نداره . اینا نظرات شخصی هست که برای هر کی متفاوته .
به هر حال ممنونم از کامنتت
چرا احساس میکنی که نیازه دیت داشته باشی ؟
این رابطه رو دوست دارم و همینطور بچه هام بزرگن و بزودی تنهام میگذارن .
مارال جان، دیت کردن انرژی زیادی میگیره. احتمال داره به همین دلیل احساس می کنین هفته خوبی نداشتین. موافقین یا دلیل دیگه ای پیدا کردین؟
این که دلیل خیلی خوبیه ولی اخراج اون دوستم که میدونستم خیلی هم مشکل داره خیلی ناراحتم کرد .روی هم جمع میشه دیگه