یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۱ آپریل ۲۰۲۵

هفته گذشته ننوشتم . اتفاق خاصی هم نیفتاده بود و حجم کارهام هم طور خاصی نبود ولی هی تنبلی کردم و بعد دیگه یادم رفت .

پیمانکاری که کار بازسازی حیاط ( درایو وی )  رو انجام میده اومد و شروع کرد و روز اول کارش از خونه کار کردم و هی رفتم بهش سر زدم و گفتم چکار کنه ولی روز بعد رفتم سر کار و بهم زنگ هم نزد و وقتی اومدم خونه دیدم کارش رو خیلی خوب انجام داده ولی هنوز تموم نشده . در حقیقت الان دیوار حایل و جدولها رو زد و رفت که دو هفته دیگه بیان و آسفالت رو بردارن و خاک رو بکوبن بعد دو سه هفته صبر کنن تا نشست کنه و بعدش آسفالت کنن . هزینه اش بیشتر از چیزی شد که فکر میکردم ولی لازم بود .

از دیتینگ بگم که به شدت وقت گیره و اعصاب خورد کن . بهترین کیسی که تا حالا دیدم یه آقای ایرانی بود که دیروز دیدمش و به نظر خودم همه چیز مثل شرایط زندگیمون و تحصیلی و مالیمون خیلی شبیه هم بود و خیلی خوب صحبت کردیم ولی وقتی بعدش بهش پیغام دادم و تشکر کردم ( چون صورتحساب رو پرداخت کرده بود )  فقط جواب داد خواهش میکنم و مصاحبت خوبی داشتیم و اصلا نگفت که میخواد باز همدیگه رو ببینیم و تقریبا مطمئنم که منتفیه .

موهام زیادی دراز شده و نیت کردم برم کوتاه کنم ببینم میتونم یا نه . 

کارت هدیه ای که گم شده بود پیدا شد و در پوست خودم نمیگنجم . امیدوارم بقیه کارهای نصفه ام انجام بشه .

دوتا از پروژه ها رفته شهرداری ولی خب اونا هم هی ایمیل میزنن و یه تغییری میخوان و باید جوابگو باشم . اون دوتای دیگه که دستمه بی دردسر تر هستن ولی عجیب تنبلی کردم و پیش نبردم و بهانه ام هم این هست که یه سری اطلاعات از مهندس سیویل میخوام که بهم نداده که البته این حرف کاملا الکیه و میتونم کارهام رو بکنم تا اون اطلاعات رو بفرسته بعد از اون اطلاعات استفاده کنم .

در راستای پروژه حیاط به پیمانکار گفتم یه پد بتنی هم تو حیاط پشتی اجرا کنه که بعدا یه انباری پیش ساخته بخرم و روش نصب کنم . پارکینگمون پر شده از چمن زن و دوچرخه و لاستیکهای فصلی و گلدون و اینا که دیگه خیلی جا گرفته و میخوام اینا رو منتقل کنم به انباری یه کم جامون باز بشه .

الانم دخترم رو آوردم اورژانس برای درد پایی که داشت و نشستم به نوشتن . باز روی گوشی

نظرات 1 + ارسال نظر
رضوان سه‌شنبه 26 فروردین 1404 ساعت 19:58 https://nachagh.blogsky.com/

همیشه تو را در آرامش ببینم مارال عزیز.

ممنون از کامنتهات که همیشه کلی انرژی و محبت رو منتقل میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد