یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

11 می 2025

- خب اتفاقهای خوب و بدی افتاده 

- اول که اون مورد حقوقیم باز به خنس خورد و حسابی روحیه ام رو بهم ریخت . یعنی وقتی ایمیلش رو گرفتم انقدر بیحال شدم که فقط افتادم تو تختم و دیگه توان از جا بلند شدن هم نداشتم و حسابی من رو بهم ریخت. 

- شرکت و به طور خاص گروه معماری باز چند نفر رو لی آف کرد و خیلی حال همه مون گرفته شده . داریم میسازیم با این وضع ولی ناراحت کننده است . 

- از دیتینگ بگم که دیگه من رو به مرحله چشمم رو ببندم و دهنم رو باز کنم رسوندن. اونی که دقیقه نود قرار رو کنسل کرد باز تماس گرفت و دیگه بلاکش کردم. اونی که رفته بودم دیده بودمش و گفت آدم شل و بی انرژی ای بود یه باریه هفته بعد دیت  تکست داده بود منم یه جواب مختصری دادم بعد تماس نگرفت بعد دوباره با فاصله یه هفته تماس گرفت منم بهش گفتم من دوست ندارم با آدمی که هفته ای یکبار باهام تماس میگیره دیت داشته باشم . اونم بدبخت عذرخواهی کرد و تموم شد . یه چیزی رو متوجه شدم که اونهایی که فیک هستن اصلا تو استان ما نیستن و سعی میکنن اول شماره تلفن من رو بگیرن و بعد تو واتس اپ پیغام بدن که من توجه نکنم شماره شون مال استان ما نیست . بعد از این قضیه با یکی مچ شدم بعد از یه کم تکست دادن گفت اگه موافقی شماره ات رو بده تو واتس اپ تماس بگیریم . منم گفتم بله حتما شماره ات رو بده من تماس میگیرم ! میخواستم اگه شماره اش مال استان ما نیست همونجا تو اپ بلاکش کنم . اون دوباره گفت تو شماره ات رو بده و منم تو همون اپ بلاکش کردم . دیدم این اصرارش برای اینکه شماره من رو اول بگیره حتما یه دلیلی داره . 

- اون قضیه حقوقی که پیش اومد من به شدت بی حال و بدون انرژی بودم و واقعا دلم میخواست با یکی صحبت کنم . با آدریان تماس گرفتم و اونم خیلی ساپورتیو بود و خیلی صحبت کرد باهام و از قبل بیشتر ازش خوشم اومد . بعد قرار شد هفته بعدش همدیگه رو ببینیم و  روزش رو فیکس کردیم تا ساعتش معلوم بشه . بعد تماس گرفت و گفت تو خیلی خسته شدی و معلومه اصلا به فکر خودت نیستی . برای هفته بعد من وقت ماساژ پا برای هر دوتامون گرفتم که با هم بریم و تو یه کم خستگیت در بره ! از اینکه به فکرم بود به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و با خوشحالی قبول کردم و رفتیم و خیلی خوب بود و روزهای دیگه هم با هم صحبت کردیم و دیدم هر چی میگذره بیشتر جذبش میشم بنابراین باز هم همدیگه رو دیدیم و به نظر میاد داره پیش میره . 

- یکی از کارهای خوبی که این دو هفته کردم این بود که به کوب نشستم و درس سه هفته اخیر رو خوندم و تستهاش رو هم زدم و به کلاس رسیدم و اینم خیلی خوب بود. 

- یه کار خوب دیگه این بود که تقریبا هر روز به حیاط میرسم و یه کاری توش انجام میدم . یه قسمت کوچیک که بخاطر کار درایو وی چمنش از بین رفته بود رو چمن کاشتم تا ببینم در میاد یا نه . اگه در اومد بقیه جاها رو هم بکارم که با کمال تعجب دیدم در اومد و خیلی خوشحال شدم . حالا چرا خوشحال شدم ؟ آخه سالهای قبل سعی کرده بودم و نشده بود . پارسال هم به یه پیمانکار پول دادم که اینکار بکنه که اونهم کاری نکرد که من نتیجه اش رو ببینم و دیگه امسال هر چی نامه و ایمیل فرستاد دیگه جواب ندادم . گفتم ببینم خودم میتونم کاری کنم که فعلا خیلی خوب شد و ادامه میدم . 

- و البته بهترین اتفاق این مدت فارغ التحصیل شدن دخترم بود که دیگه کارش تموم شد و مدتی هم به کوب کار کرد تا ارائه هاش آماده بشه برای نمایشگاه دانشگاه که دیروز با دوستم رفتیم و بسیار جالب بود . اگر تورنتو هستین و به کارهای هنری علاقه دارین امروز 11 می روز آخر نمایشگاه در ساختمون دانشگاه OCAD   هست . این نمایشگاه اسمش  Grdadex  هست و کارهای فارغ التحصیلهای همون سال تو تمام رشته ها رو داره و بسیار بسیار جالبه . امسال سال 110 امی بود که این نمایشگاه برگذار میشد ! جشن فارغ التحصیلی دخترم بعدا هست که باید بریم . 

- خوب و خوش باشین 

نظرات 4 + ارسال نظر
رضوان سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1404 ساعت 05:24 https://nachagh.blogsky.com/

مبارکتون باشه توجه «»آدریان».مبارک تون باشه بکوب درس خوندن.ومبارک تون باشه فارغ التحصیلی دخترتان.رسیدگی به حیاط عالی بود.انشا الله خبرای خوبی از مامان و بابا و پسرتون هم به گوشم برسد.

مرسی از همه چی مخصوصا در مورد مامان و بابا که خیلی منتطر خبر هستم براشون

مونا دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 ساعت 12:19

اون موقع که نوشتی با ادریان رابطه تو جور نشد، گفتم چه حیف! چون معلوم بود ازش خوشت اومده بود. خوبه که فرصت دوباره دادی. امیدوارم خوب پیش بره. راستی آدریان ایرانیه؟

آره واقعا خوشم اومده بود و برای همین هم باهاش تماس گرفتم .
ایرانی نیست . رومانی بدنیا اومده و خیلی ساله که کاناداست .

لیدا یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 ساعت 14:25

چرا من ادریان رو یادم نمیاد ،قبلا در بارش گفته بودی ؟

بله لیدا جان در پست 29 مارچ ازش اولین بار گفتم ولی بعدش هم یه اشاره ای بهش کرده بودم

taraaaneh یکشنبه 21 اردیبهشت 1404 ساعت 07:07

سلام مارال جان. کسانی که با واتس اپ تماس میگیرن همونطور که خودت فهمیدی کلا ریگی به کشفششونه و اکثرا حتی خارج از کشور هستند. همون بهتر که بسرعت ارتباطت رو باهاشون قطع کنی.
فارغ التحصیلی دخترت هم مبارک. باید با خودت افتخار کنی که توی کشور غربت و به تنهایی تونستی برای بچه هات الگوی مناسب تلاش کردن و هدفمند بودن باشی.

بله چیزی که گفتی درست ولی اول نمیدونستم و بالاخره فهمیدم
ممنون از لطفت در مورد دخترم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد