ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
توی مطب یه جراح پلاستیک نشستم . از شرکت اومدم و با مقنعه و یه کفش کانورس و شلوار مخمل و مانتوی نخی . وارد شدم اول از قیافه های عجیب و غریبی که دیدم وحشت کردم . چیزایی که الان اصطلاحا بهشون میگن پلنگ ، از منشی تا مراجعین همه این شکلی هستن . بعد میشینم . خانمی که هنوز روی صورتش پانسمان هست داره میگه که مشکلش این بوده که بعد عمل سگش نمیشناختش ! دیگه صحبت کشیده میشه سمت سگاشون و منم هاج و واج موندم . نمیدونم این ادمها مختارن هر کار میخوان بکنن ولی وقتی یاد سفره انفاق فردا میفتم که برای یه دختر بچه ای هست که سوخته و خانواده اش هزینه درمانش رو ندارن دلم میگیره
سلام. رازاهای رازانی پرشین بلاگ هستم. اگر دستم رسد بر چرخ گردون ز او پرسم که این چین است و اون چون یکی را می دهی صد گونه نعمت یکی را نان جو آغشته در خون