یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۸ ژانویه ۲۰۲۵

- هفته پرکاری داشتم و نسبتا خسته کننده . دوشنبه رفتم شعبه دور شرکت و لباسهای ایمنی رو پرو کردم و اندازه گرفتن بعدش هم دندونپزشکی داشتم  . سه شنبه شعبه نزدیک بودم و بعدش رفتم کفش بگیرم . اونم داستانی بود . کفشی که میخواستم سایز من نبود منم وقت نداشتم که برام بیارن یه کفش سنگین گرفتم . بعدش هم رفتم یه سری خرید خونه کردم . چهارشنبه دوباره رفتم شعبه دور و بعد از ظهر لباسهام رو آوردن .بعد کلی مجبور شدم ببشتر بمونم سر کار و خیلی خسته شوم اما بازم بعد از شرکت رفتم فروشگاه لبنانی و گوشت خریدم بعد رفتم والمارت یه چیزهایی پس دادم و بازم یک ساعت راه بود تا خونه . جالبترین قسمت قضیه این بود که من خودمو کُشتم که وسایلم تا چهارشنبه کامل بشه  که بتونم پنجشنبه برم بازدید و چهارشنبه عصر بهمون پیغام دادن که راستی ! بازدید فردا وسایل ایمنی احتیاج نداره و توی قسمت ایمن هستیم !! ولی اعتراض نکردم همین که این لطف رو دارن در حقم میکنن بابد ممنون باشم . 

پنجشنبه صبح دیرتر از خواب پا شدم و مستقیم رفتم‌کارگاه خیلی هم استرس داشتم که من که هیچی از پروژه نمیدونم و کارگاه زیاد نرفتم تو کانادا و اینا ولی خیلی خوب پیش رفت و موقع بازدید چندین موضوع رو به همکارها یادآوری کردم که اونا خیلی خوشحال شدن که من باهاشون بودم و اینا رو بهشون یادآوری کردم  و موقع برگشتن اعتماد به نفسم رو بدست آورده بو دم . بعد اومدم خونه ولی راه رفتن با کفش ایمنی سنگین به مدت طولانی و تو سرما بقدری خسته ام‌کرده بود که لپتاپ رو برداشتم و رفتم تو تخت برای کار کردن و بلافاصله بعد ساعت کار که لپتاپ رو بستم همونجا خوابم برد .

- خب در مورد علی پرسیده بود یکی از دوستان و باید بگم چند هفته است ندیدمش . نه مثل همیشه که امریکا رفته یا یه کدوممون کار داریم . نه اصلا خبر ندارم و تصمیم از طرف من بود ولی اون هم تلاش خاصی نکرد برای رفع این موضوع که کار خوبی هم کرد چون من صبر زیادی دارم و خیلی وقتها چیزهایی رو به روی خودم نمیارم ولی وقتی کسی از چشمم بیفته دیگه درست بشو نیست و اصلا منتظر این نبودم که برای رفع و رجوع تلاشی کنه و از نظر من تموم شده است علیرغم تمام خوبیهایی که شخصیتش داشت .

- احتمالا بین دو هفته تا یک ماه دیگه جواب امتحانم میاد و سعی میکنم بهش فکر نکنم ولی نگرانشم . خیلی دلم میخواد بساطش جمع بشه و دیگه درس نخونم ولی خب دست من نیست و دوتا امتحان رو خیلی بد دادم .

- هفته قبل یه جلسه طب سوزنی رفتم که کمک کنه برای لاغری ولی این هفته اصلا نرسیدم برم همینطور هم ورزش رو نرفتم ولی هفته بعد حتما همش رو باید برم .


فعلا همین . خوش باشین 

نظرات 4 + ارسال نظر
زری.. پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 ساعت 04:15 http://maneveshteh.blog.ir

چقدر خوبه این کارگاه را رفتی و حست خوب بوده.
خدا قوت
در مورد علی هم بنویسی مشتاقانه میخونم :)))

بله خیلی خوب بود رفتم کارگاه و امیدوارم بازم برم
در مورد علی هم نوشتم

مبینا سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 15:02

خیلی وقته ازین اقا ننوشتین . میشه بدونیم چرا از چشمت افتاد؟مارال جان . سعی و تلاش شما برای پیشرفت در کارتون با تمام دغدغه های زندگیتون ستودنیه . باعث افتخارین عزیزم

خیلی لطف دارین .
یه مقدار در مورد علی و ارتباطمون مینویسم

اعظم46 سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 05:52

سلام خدا رو شکر که در محیط کار خوب ظاهر شدی و اعتماد به نفست بالا بود بالاتر رفت
ممنونم که در مورد علی نوشتی قطع ارتغ بهتر از ارتباط نصفه و نیمه هست .
منتظر پست های جدید تون هستم

مرسی

حکیم بانو سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 00:12

خداقوت مارال جان

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.