یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

10 می 2024

- به لطف مولتی ویتامین و قرص آهن و زینک و شونصد جور دیگه تقویتی سر پا شدم . هنوز آزمایش خون ندادم البته دکترم گفت احتمال نمیدم کم خونی داشته باشی اما بهتره مطمئن بشیم . منم که روزی دوتا قرص آهن با دوز بالا میخورم و امیدوارم زودتر تموم بشه چون برخلاف مولتی ویتامین و بقیه عوارض داره . 

- دخترم به دوست پسرش (مکس ) گفته بوده مامانم حالش بده اونم گفته میخوام بیام مامانت رو ببینم . یعنی خیلی کاراش قشنگه این پسر . دخترم هم بهش گفته خواستی بیای فقط آب پرتقال بگیر برای مامانم (قرص آهن رو با آب پرتقال میخورم که بهتر جذب بشه ) گفت باشه ولی اومد و یه بطری بزرگ آب پرتقال طبیعی و یه دسته گل آورد . گل هم خیلی قشنگ بود . خیلی پسر دوست داشتنی ای بوده تا اینجا و حواسش به همه چیز هست . 

- اورتودنسی دندونام رو شروع کردم و فعلا خورده خوریم تقریبا به صفر رسیده البته وعده های اصلی رو خوب میخورم اما چون برای خوردن هر چیزی غیر آب باید بریس ها رو در بیارم و بعد از شستن دندونام اونا رو بگذارم و 22 ساعت در روز باید اونا تو دهنم باشه ، خوردن تنقلات به دلیل تنبلی مایل به صفر شده . اگه روزی 40 دقیقه پیاده روی کنم مطمئنم وزن کم میکنم . هنوز یک هفته نشده که گذاشتمشون و فعلا فرقی ندیدم . ببینم چطور میشه . 

- علی تماس گرفت که داره میاد تورنتو دکتر بره . بهش گفتم یه نمایشگاه گل هست و میخوام برم میخوای با هم بریم گفت آره و احتمالا میریم .

- یه عده  هستن که همه هم سن بچه هام هستن . دوتا خواهر و برادر بچه یکی از دوستام . یه دختر اهل ترکیه که هم خونه همین دختره هست . یه دختر که اون بچه یکی از همکلاسی های دانگشاهمه و اینا همه تو تورنتو بدون پدر و مادر زندگی میکنن . دلم میسوزه که پدر و مادرشون نیستن و دلم میخواد دعوتشون کنم هر چند وقت یکبار که پذیراییشون کنم . حالا هی صبر کردم ترم تموم بشه تا اونایی که درس میخونن سرشون خلوت بشه که تقریبا مصادف شد با تولد دخترم . دیگه دارم با تولد دخترم یکیش میکنم و گفتم یکشنبه بیان . مکس هم که دعوته و گفته کیک رو من میارم و از Amadeus  میخرم که شیرینی فروشی لاکچری اینجا هست . دستش درد نکنه . خوشحالم بچه ها میان خونمون . بچه های خوب و با انرژی ای هستن و از دیدنشون لذت میبرم . 

- من هیچوقت جوری بزرگ نشدم که بخوام خرج تراشی بکنم برای پارتنرم و مادرم جوری ما رو بزرگ کرد که روی پای خودمون بایستیم . وقتی هم ازدواج کردم خانواده همسرم اصلا خرج نکردن و همسر سابقم هم پولی نداشت بنابراین از همه چیز از اول زدم ولی بعدا متوجه شدم که حتی اگه پول هم داشته باشیم سطح زندگیمون با همون بی پولی و ملاحظه کاری اول ما بسته شده . یادمه سال 2008 که کانادا بودیم و هر دومون میرفتیم سر کار ماهی 1000 دلار پس انداز داشتم و خرجمون اینقدر کمتر بود از درآمدمون . معمولا اینطور وقتها فکر میشه به یه سرمایه گذاری یا اینکه اگه سالهاست تو منگنه زندگی کرده باشی فکر میکنی یه کم به خودت برسی و جبران اون زمانها رو بکنی . اما یادمه همسرم یه دعوا مانندی با من کرد که چرا خرج ما اینقدر بالاست ؟! گفتم ما ماهی 1000 دلار پس اندازه داریم ! گفت دلیل نمیشه . بازم خرجمون بالاست و کلا یه زندگی زیر مینیمم رو برای من متصور بود .

چند وقت پیش با دخترم صحبت می کردم  گفت با خانواده مکس چند بار رفتم بیرون و همیشه رستورانهای نسبتا گرونی هم میبرن و با اینکه من ارزونترین غذای منو رو نتخاب میکنم بازم گرونه .گفتم میدونم که تو اصولا آدم ملاحظه کاری هستی ولی خواهش میکنم چیزی که دوست داری رو انتخاب کن نه اینکه فقط روی قیمت ارزونش انتخاب کنی چون این از طرف اونا و خود مکس یه استاندارد میشه که بعدا نمیتونی عوضش کنی . تو که غذای رستوران نخورده نیستی که بگم برو و گرونترین رو انتخاب کن هر دفعه ولی لطفا دیگه ارزونترین غذا رو انتخاب نکن . گفت باشه .

اگه مامانم این حرفو به من میزد احتمالا گوش نمیکردم ولی بچه هام خیلی بهتر از من هستن 

نظرات 4 + ارسال نظر
دزیره دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 ساعت 01:10 https://desire7777.blogsky.com/

مارال جون خدارو شکر که بهتری چقدر خوب گفتی به دخترت کاش از بچگی به ما یاد میدادن خودمون اولویت زندگیمون باشیم خیلی مهمه خیلی و خیلی مامان خوبی هستی افرین

ممنون دزیره جون . البته مهم اینه که اون گوش میکنه . خودم بودم اصلا گوش نمیدادم

زری.. شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 02:08 http://maneveshteh.blog.ir

واااااااای مارال بند آخر که گفتی واقعا من هستم :((
و البته که بنظرم پسر پیغمبر هم که باشه طرفمون ما خودمون خرابش میکنیم :)))
ببین خیلی خوبه آدم از یه جایی یاد بگیره که برای روان خودش هزینه کنه ولخرجی نیست بلکه وظیفه اس هست که در قبال روح و روان خودمون داریم و نباید بایتش خودمون را سرزنش کنیم! من تا این اندازه داغون هستم که الان دارم این چیزها را تمرین میکنم و به خودم مدام یادآوری میکنم که دوست داشتن خود بخش بزرگی از یه ادم هست و اصلا هم خودخواهانه و قابل سرزنش نیست.
خیلی خوب هست که تو و دخترت با هم صحبت میکنید.
امیدوارم تولد حسابی خوش بگذره و تولد دخترت مبارک باشه.
با علی هم امیدوارم اوقات خوسی داشته باشی.
زودتر خوب خوب بشو مارال جان

پسر پیغمبر هم که باشه ما خرابش میکنیم خیلی با حال بود
مرسی

ماه جمعه 21 اردیبهشت 1403 ساعت 17:27

چقدر توصیه خوب و به جایی کردین، اینکه چیزی که مورد علاقه شونه رو انتخاب کن

ممنون

لیدا جمعه 21 اردیبهشت 1403 ساعت 13:14

من تقریبا سی ساله بودن ازدواج کردم،سنتی هم ازدواج کردم،خانواده و پدر لاکچری و دست و دلبازی هم داشتم،پدر شوهرم خدا رحمتش کنه بامون اومد برای خرید عقد،مرتب می‌گفت طلا بخر،کم نذاشتن،اما خودم از بس از ولخرجی‌های پدرم خسته بودم قناعت کار شدم،قناعت رفته تو وجودم،همیشه الویت آخر خودمم،اول قیمت نگاه میکنم بعد خرید میکنم

اگه اونا آدم رو سطح پایین نگیرن اشکال نداره . خب هر کی یه جوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد