ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- اتفاق جدیدی نیفتاده ، با عوارض ضعف دارم دست و پنجه نرم میکنم و یه روز خوبم یه روز بد و خیلی هم بد . خوشبختانه مدیرم خیلی باهام راه اومده و غیر از اون یک هفته ای که از خونه کار کردم الان بیشتر روزها میرم شعبه نزدیک شرکت کار میکنم و برام خیلی راحتتره . فرق رانندگیش برام خیلی زیاده و ۲ ساعت رانندگی تبدیل میشه به ۲۰ دقیقه رانندگی و خیلی کمتر خسته میشم .
- علی رو طبق معمول میبینم و اتفاق خاصی در موردش برام نیفتاده .
- پسرم هم مثل قبله و کار خاصی نمیکنه . از پدرشون هم خبر زیادی ندارم و خوشبختانه مدتیه که زیاد بهم تکست یا وویس نمیده یه جورایی از اینکه بهش جواب بدم قطع امید کرده اما امروز بعد از مدتها قراره ببینمش چون برای تولد پسرم دعوت کرده رستوران .
-یه وضعی که یه کم اذیتم کرد این پروژه شخصی بود که با این حالم وقتی از سر کار میومدم خونه تازه باید مینشستم و قرارداد مینوشتم و با کارفرما صحبت میکردم و برام آسون نبود اما واقعیتش اینه که زندگی آسون نیست .
- وقتی این شرکت استخدام شدم خیلی از دوستام بهم میگفتن وای رانندگیش خیلی زیاده میری ؟ گفتم من تو زندگی کارهای (ببخشید ) خرکی زیاد کردم که بعد هم برای پولش و نتیجه اش خودم تصمیم نگرفتم و به هدر رفته . حالا اینم روش فقط فرقش اینه که حالا برای نتیجه اش خودم تصمیم میگیرم و نتیجه اش رو میبینم و بازم یه درجه بهتره .
خوش باشین
بهتر باشی مارال جان.
خدا روشکر رییست باهات راه اومده، کمک بزرگی بوده.
امیدوارم بقیه مسایل هم بمرور بهتر پیش بروند.
ممنونم زری جان