ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
امروز روز آخر کارم هست و حالم گرفته است . ای میل خداحافظی فرستادم و کلی نامه محبت آمیز گرفتم و حالم خیلی گرفته تر شد . یه بدجنسی بزرگ کردم که فکر کنم کار درستی بوده . من در اصل برای رفتن به کانادا استعفا دادم اما انقدر از برخوردهای معاونتمون با خودم شاکی بودم که به کسی نگفتم کانادا میرم و همه تقصیرها رو انداختم گردن معاونت . فکر کنم بیشتریها هم فهمیدن . نیم ساعت پیش مدیر عامل بهم زنگ زد و منو خواست منم همه موارد رو بهش گفتم . گفت شرایط حقوقمون تو این سالها برای هیچ کس زیاد رشد نکرده . گفتم مدیر میتونه یه تشکر زبونی بکنه و کارمندش رو راضی کنه ، نه اینکه وقتی در مورد حقوق بهش شکایت میشه بهش بگه همه میگن ناراضی هستیم ولی هیچ کی نمیره !!!! خب این یعنی ناراحتی برو ! مدیر عامل هیچی نگفت . خلاصه اینطور
بگو رفتم خارج چند وقتی اونجا هستم
آره همینو گفتم
این که همه جا میگنی هر که دوست داره بره /
راستش رو بخوای کار شرکت ما یه کم خاص بود و من سابقه زیادی توش داشتم . چند روز قبل هم پیغام دادن بیا شرایطت رو بگو و برگرد سر کارت . من که شاخ در آوردم و برام جالب بود