یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۲۵ ژانویه ۲۰۲۵

- این هفته کارم کمتر بود و یه نفسی کشیدم البته کار شرکت نسبتا سنگین بود ولی اون مشکلی نیست .

- یه اتفاق بدی برام اقتاده که به افراد خیلی کمی گفتم و میخوام وقتی مشکلم حل شد به بقیه از جمله شما بگم . خوشبختانه همه سالم هستیم و مشکل اداری/قانونی هست که به دوندگیهای من اضافه کرد تا بتونم حلش کنم .

- اون دوستم که با خودش و شوهرش ورزش میکردیم بهم زنگ زد که یکی از جیم های اینجا یه پروموشن گذاشته و ما میخواهیم ثبت نام کنیم . برای اونا خیلی خوبه چون هر کی ثبت نام کنه هر دفعه میتونه یه مهمان با خودش ببره یعنی اونا دوتا با یه عضویت میتونن استفاده کنن ولی برای من گرونتره ولی منم ثبت نام کردم و یه بار با هم رفتیم و یه بار من تنهایی رفتم و حالا زمان لازم داریم تا به روال بیفتیم .

- در مورد علی بگم که رابطه مون تموم شد . بابد بگم این آدم بسیار متشخص و مبادی آداب و با اخلاقه . حتی یکبار نشد که چیزی خلاف ادب بگه و منو ناراحت کنه . اما از اون طرف میزان صمیمیتش نزدیک صفر بود . من این فرض رو گذاشتم که بعضیها به قول خودمون زود پسر خاله میشن بعضیها دیرتر . همونطور که یه بار با یکی رفتم دیت و چون تو زمان کورونا بود با ماشین اومد دنبالم و یه چایی گرفتیم و دور زدیم و وسطهای راه دست منو گرفت و من خیلی ناراحت شدم که آخه دفعه اول چه صمیمیت و یا محبتی بود که تو این کارو کردی و دیگه هم ندیدمش . علی نقطه مقابلش بود و من فکر کردم زمان میخواد تا اون حباب نامرئی دورش رو بکشنه ولی بعد از اینهمه مدت اگه نتونست منم نمیتونم تا آخر عمرم صبر کنم و همین . هیچ دلخوری و یا حتی بگو مگو هم نشد و تمام .

- یه چیز خنده داری هم این هفته اتفاق افتاد . رفتم پمپ بنزین . همیشه وقتی سر پمپ رو میگذارم تو ماشین قفلش میکنم که خودش بزنه و من شیشه ها رو تمیز میکنم و آشغالای توی ماشین رو خالی میکنم . خلاصه همین کارو کردم و آشغالهایی که توی در سمت خودم بود رو برداشتم که بندازم سطل آشغال . درو که بستم یه دستمال کاغذی از دستم افتاد . اومدم یردارم باد زد . دوباره خواستم بردارم باد زد و منم بیخیالش شدم و بقیه آشغالها رو خالی کردم و شیشه ها رو تمیز کردم و سوار ماشین شدم برم که از توی آینه دیدم از اون سمت پمپ بنزین یه ماشینی شبیه ماشین محمد داره خارج میشه .ماشینش چیز خاصی  نیست و ازش زیاده برای همین هم منم از سمت مقابل خارج شدم . 

توی راه رسیدن به خونه بودم که یه تکست از محمد گرفتم که دستمالت که میفته زمین برش دارحتی اگه باد میبرتش ! گفتم توی پمپ بنزین بودی ولی نیومدی جلو سلام علیک کنیم ؟  گفت تو منو دیدی و به روی خودت نیاوردی برای همین فکر کردم با کسی هستی و نمیخوای آشنایی بدی . گفتم نه تو رو دیدم و نه با کسی بودم . و همین دیگه تماس بیشتری نداشتیم .

- خوب باشین